
اشک من هویدا شد ، دیده ام چو دریا شد
در میان اشک من ، سایه تو پیدا شد
موج آتشی از غم ، زان میانه برپا شد
اشک من هویدا شد ، دیده ام چو دریا شد
*
تو برفتی وفا نکرده ، نگهی سوی ما نکرده
نکند ای امید جانم ، که نیایی خدا نکرده
به یاری ِ شکستگان چرا نیایی ؟
چه بی وفا ، چه بی وفا ، چه بی وفایی
به یاری شکستگان چرا نیایی؟
چه بی وفا ، چه بی وفا ، چه بی وفایی
*
اشک من هویدا شد ، دیده ام چو دریا شد
در میان اشک من ، سایه تو پیدا شد
موج آتشی از غم ، زان میانه بر پا شد
*
تو که گفتی اگر به آتشم کِشی ، و گر ز غصه ام کُشی ، تو را رها نمی کنم من !
نکُشته ام تو را ز غم ، نه آتشت به جان زدم ، چه می کِشی ز من تو دامن ؟
*
اشک من هویدا شد ، دیده ام چو دریا شد
در میان اشک من ، سایه تو پیدا شد ...
*
چرا بَرَم نمانده رفتی ؟به سوز غم نشانده رفتی ، به سوز غم نشانده رفتی
*
تو که گفتی اگر به آتشم کشی ، وگر ز غصه ام کُشی ، تو را رها نمی کنم من !
نکُشته ام تو را ز غم ، نه آتشت به جان زدم ، چه می کشی ز من تو دامن ؟
*
اشک من هویدا شد ، دیده ام چو دریا شد
در میان اشک من ، سایه تو پیدا شد
موج آتشی از غم ، زان میانه بر پا شد ...
آشپزی ام خوب نیست
اشک پشت پا بریزم برایت ؟

کی با اشکای تو یه اسمون ستاره ساخت
کی بود که به نگاه تو دلش رو عاشقونه باخت
کی بود که با نگاه تو
خواب و خیال عشق و دید
کی بود که واسه تو از همه دنیا دل برید
نگو کی بود کجایی بود
اون که برات دیوونه بود
رو خط به خط زندگیش از عشق تو نشونه بود
من بودم اون که دلش رو ساده
به پای تو گذاشت
اون که واسش بودن تو به غیر غم چیزی نداشت
من بودم اون که دل اخر عشق تو رو خوند
اون که به جای عاشقی حسرتشو به دل نشوند
حسرت دوست داشتن تو همیشگی بود

به دادم برس ای اشك دلم خیلی گرفته ٫
نگو از دوری كی نپرس از چی گرفته
منو دریغ یك خوب به ویرونی كشونده
عزیزمه تا وقتی نفس تو سینه مونده
تو این تنهایی تلخ من و یك عالمه یاد
نشسته روبرویم كسی كه رفته بر باد
كسی كه عاشقانه به عشقش پشت پا زد
برای بودن من به خود رنگ فنا زد
چه دردیه خدایا نخواستن اما رفتن
برای اون كه سایه س همیشه رو سر من
كسی كه وقت رفتن دوباره عاشقم كرد
منو آباد كرد و خودش ویرون شد از درد
بدادم برس ای اشك دلم خیلی گرفته
نگو از دوری كی نپرس از چی گرفته
به آتش تن زد و رفت تا من اینجا نسوزم
با رفتنش نرفته تو خونمه هنوزم
هنوز سالار خونه س پناه منه دستاش
سرم رو شونه هاشه رو گونمه نفس هاش
به دادم برس ای اشك دلم خیلی گرفته ٫
نگو از دوری كی نپرس از چی گرفته
عشق گاهی هق هق آرام اما بی صدا اشک ریز
عشق گاهی خواهش برگ است در اندوه تاک عشق گاهی غرقه ی خورشید در افسون ماه
عشق گاهی رویش برگ است در تن پوش خاک عشق گاهی ناودان گریه ی اشک بهار
عشق گاهی طعنه بر سرو است در بالای دار عشق گاهی یک تلنگر بر زلال تنگ نور پیچ و تاب ماهی اندیشه در ژرفای تور
عشق گاهی می رودآهسته تا عمق نگاه همنشین خلوت غمگین آه
عشق گاهی سوز هجران است در اندوه نی رمز هوشیاریست در مستی می عشق گاهی طعم وصلت می دهد مزه ی شیرین وحدت می دهد عشق گاهی شوری هجران دوست تلخی هرگز ندیدن های اوست عشق گاهی یک سفر در شط شب
عشق گاهی بوی رفتن می دهد صوت شبناک تو را سر می دهد عشق گاهی کیمیای زندگیست عشق در گل راز ناپژمردگیست
عشق گاهی یک بغل دلواپسی عطر مستی ساز شب بو اطلسی عشق گاهی هم حکایت می کند از جدایی ها شکایت می کند